شیخ محمد مومن


شیخ محمد مومن



پیش از مطالعه

نکاتی که در پیش رو دارید ما حصل بخشی از تحقیق نویسنده محترم جناب آقای مهدی شیخ مومنی و دو حکایت رسیده از قول مرحوم نخودکی در کتاب نشان از بی نشانها است .

این مختصر گرچه نمی تواند حتی گوشه کوچکی از زندگی شیخ محمد مومن را بیان کند اما تلاشی است در جهت معرفی و شناخت هر چه بیشتر بزرگان و سرمایه های معنوی ما که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است .

انشاالله اگر در این زمینه به منابع بیشتری دسترسی پیدا کردیم آنرا در اختیار خوانندگان گرامی قرار خواهیم داد .

مقبره جناب شیخ محمد مومن - گنبد سبز - مشهد مقدس

عکس : سایت صالحین

معرفی مقبره شیخ محمد مومن - ره

یکی از بناهایی که چند صد سال است در شهر مقدس مشهد، پابرجا مانده است، مقبره شیخ محمد مؤمن، معروف به گنبد سبز است.

بنایی که به صورت میدانی در خیابان آخوند خراسانی (خاکی) درآمده و عموم مردم مشهد و حتی بسیاری از مسافران، از اطراف آن عبور کرده اند. شاید بسیاری از مردم ندانند، این بنا، مقبره چه کسی است و یا اصولاً چرا به صورت میدانی در وسط خیابان درآمده است؟

آرمیدن شیخ مؤمن در مقبره گنبد سبز به حدود 450 سال پیش باز می گردد.

محل فعلی گنبد سبز باغی بوده که در میان آن باغ، این مقبره قرار داشته است و بر اساس بررسی به عمل آمده ، اراضی آن متعلق به خود شیخ مؤمن بوده و بعداً در زمان حیاتشان توسط ایشان وقف شده است.

در خصوص طرح تخریب گنبد سبز و احداث خیابان در این ناحیه نیز، موضوع به زمان رضاشاه باز می گردد .

ماجرای دستور تخریب مرقد

به استناد خاطرات عموم قدمای مطلع مشهدی و خصوصاً نقل قول یکی از علمای مورد وثوق که از این واقعه، اطلاعات عینی داشته اند، ماجرا از آنجا آغاز می شود که :

در سفر رضا خان به مشهد، نامبرده به استاندار وقت تاکید می کند که باید خیابانی در محل فعلی خیابان آخوند خراسانی احداث شود و بنای گنبد سبز نیز به دلیل تلاقی با خیابان مورد نظر تخریب گردد.

پس از شروع مقدمات احداث خیابان مورد نظر و بررسی طرح تخریب گنبد سبز، شبی استاندار و نائب التولیه وقت، به دل دردی سخت دچار می گردد که از شدت درد، به داد و فغان می آید و هر چه حکیم و دوا می کنند، درد بهبود نمی یابد تا اینکه یکی از خدمتکاران و کارگزاران استاندار، پیشنهاد می کند به یکی از علمای پرهیزکار مراجعه کنند که در آن زمان دعای ایشان در بهبود بیماریها، شهره بوده است.

غلبه شدت درد بر استاندار، نامبرده را ناچار به قبول مراجعه خدمتکار استاندار، به در منزل این عامل پارسا می نماید.

حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا -ع و

مقبره شیخ محمد مومن ( گنبد سبز ) - مشهد مقدس

گنبد سبز با دایره سبز مشخص شده است .

زمانی که خدمتکار به در منزل این عالم می رسد و دق الباب می کند، عالم به دم در می آید و بدون اینکه بپرسند برای چه آمده، انجیر خشکی به او می دهند و می گویند این را بده بخورد، انشاء ا... درد ساکت می شود.

به محض بازگشت خدمتکار و خوردن انجیر خشکِ دعا خوانده شده، دل دردِ استاندار بهبود کامل می یابد.

پس از برطرف شدن درد، استاندار با پنهان کردن شگفتی خود از این واقعه، بیان می دارد که حتماً درد، اتفاقی خوب شده است و این دعاها و خرافات که نمی تواند کسی را خوب کند.

زمانی که استاندار این جملات را به زبان می آورد، دردِ شکم، سخت تر از مرتبه اول به سراغ او می آید، تا جایی که دنیا پیش چشم استاندار تیره و تار می شود و از خدمتکار می خواهد فوراً او را به در منزل عالم برساند.

پس از دق الباب در منزل، عالم پارسا دم در منزل می آید و با تبسّم، در حالی که انجیر خشک دیگری در دست داشته بیان می دارد: تو که اعتقادی به دعا نداری، چرا اینجا آمده ای؟

استاندار که از درد به خود می پیچیده، اظهار ندامت و پشیمانی می کند و به محض خوردن انجیر، درد ساکت می شود.

استاندار پس از بهبودی جهت تشکر، خدمت عالم می رسد و از ایشان تقاضا می کند تا برای قدردانی، از او کاری بخواهند و ایشان این تقاضا را رد می کند، تا اینکه در اثر مراجعات مکرر و اصرارهای پیاپی شخص استاندار، آن عالم بیان می دارند که رضا شاه دستور داده برای احداث خیابان، گنبد سبز را خراب کنی، تو از اجرای این دستور خودداری کن و موضوع را به شاه بنویس و بخواه که در این دستور تجدید نظر کند.

استاندار که به خوبی به یک دندگی و تعصب رضاشاه به اجرای فرامینش واقف بوده اظهار می دارد که شاه حتماً نمی پذیرد و یقیناً مرا هم توبیخ می کند. در این حال عالم پارسا تبسمی می کند و می گوید تو این کار را بکن و نامه را بنویس و نگران مباش، زیرا زمانی که نامه تو به رضا شاه برسد، نه از تو خبری هست و نه از رضاخان اثری .

استاندار این سخن آقا را نمی فهمد اما چون خود را مدیون ایشان می دانسته، عین فرمایش آقا را اجرا می کند. اطرافیان و مطلعینِ ماجرا بعداً فهمیدند این سخن آقا چه حکمتی داشته است زیرا وقتی نامه استاندار به تهران و مقر حکومت رضا شاه می رسد، نه از رضا خان خبری بود و نه از استاندار، زیرا در آن زمان استاندار از دنیا رفته بود و رضاشاه هم به جزیره موریس تبعید شده بود!

به این ترتیب با عنایت خداوند، این مقبره همچنان حفظ شد و بعداً در مسیر احداث خیابان، به میدان تبدیل شد و تا امروز نیز به همان صورت باقی مانده است.

پیروی از اهل بیت - ع

در این موضوع که انسان می تواند با عمل به واجبات و ترک محرمات و رعایت دستورات خداوند و مراقبت در حلال و حرام و مستحبات و مکروهات و مؤانست با قرآن و اذکار و ادعیه و در یک کلام رعایت تقوا، به طهارت نفس و کرامات الهی دست یابد، تردیدی نیست، اما نکته بسیار ظریف اینجاست که علمای حقیقی و عابدان پارسا، هیچگاه به دنبال این کرامات نبوده اند و برای به دست آوردن قدرت های ظاهری دنیا و مرید پروری، زهد و ساده زیستی و مداومت بر ذکر را انتخاب ننموده اند، بلکه در اثر عبادت و رعایت دستورات خداوند، کرامات و عظمت های خاصی به ایشان عطا گشته است .

این چون در اثر بندگی حقیقی بوده است موجب کوچکی و تواضع بیشتر آنها شده و این کرامات عموماً تا زمان فوت و خروج از دنیا، برای دیگران و خصوصاً عامه مردم آشکار نمی شده است و جالب توجه اینکه وقتی در اقوال و رفتار بزرگان هم مطالعه و تحقیق می شود، می بینیم خود را گدای ناچیز در خانه خدا و اهل بیت (علیهم السلام) می دانسته اند و تواضع و خشوع آنها در مقابل خلق خداوند نیز اعجاب انسان را بر می انگیزد .

در حالی که دنیاداران زاهد نما، با ایجاد ظاهری ساده و خرقه پوش، در دل، خود را از همه چیز برتر و بالاتر می دانند.

برخی سود جویان به واسطه نزدیکی مزار شیح محمد مومن به خانقاه ، سعی در انتساب ایشان به گروه مزبور داشته اند که طبق نوشته های صریح خود جناب شیخ مومن و بقیه علما این امر یقینا منتفی و کذب است .

برخورد امام صادق - ع با دراویش

برخورد امام صادق (علیه السلام) با یکی از دراویش زمان ایشان جای بسی تأمل و پندآموزی دارد. وقتی امام (علیه السلام) به درویش خرقه پوشی که لباسی خشن به تن کرده بود برخورد کردند که ادعای ساده زیستی و برتری خود را بر امام، خطاب به مردم مطرح می کرد، امام (علیه السلام) به او فرمودند:

جامه خشن خود را کنار بزن، در این حال مردم دیدند که درویش، زیر لباس خشن خود، لباسی لطیف و نرم به تن کرده است .

در حالی که امام (علیه السلام) وقتی لباس به ظاهر نرم و لطیف و آراسته خود را کنار زدند، در زیر، لباسی خشن و سخت نمایان شد. حضرت در این حال فرمودند تو زهدت را در ظاهر داری، اما ما برای خدا و در پنهان، لباس خشن و سخت می پوشیم و آن را به رخ مردم نمی کشیم!

مقام علمی شیخ محمد مومن

شیخ مؤمن از علمای بزرگ شیعه و هم عصر عالم جلیل القدر شیخ حر عاملی، صاحب کتاب وسائل الشیعه بوده است.

ایشان از علمایی است که بیشتر عمر خود را به تعلیم و تعلم روایات و سخنان معصومین (علیهم السلام) و عبادت و خدمت به مردم گذرانید.

صرف 36 سال از عمر این عالم بزرگ در تطبیق و بررسی روایات کتب اربعه شیعه، ارادت و تقید ایشان را به تبعیت از معصومین (علیهم السلام) به اثبات می رساند.

مرحوم شیخ مؤمن در مقدمه تفسیر خود به این مهم اشاره داشته است که در 24 سالگی به مقایسه و مقابله کتب اربعه پرداخته و تصحیح و تنقیح آن را آغاز نموده است در ضمن سایر کتب فقهی خصوصاً کتب فقهی فقهای معاصر خود را بررسی و مطالعه نموده اما نتیجه گرفته که متأسفانه فقهای متاخر و معاصر او در پاره ای از استدلالات از سیره علمای گذشته عدول نموده اند و طریقه اهل سنت را در اثبات احکام شرعی پذیرفته اند، لذا تصمیم گرفته است این روش را ترک کند و با روش علمای پیشین و استناد به سخن معصومین (علیهم السلام) اختلافات و مسائل فقهی را حل نماید.

روش علمی جناب شیخ

در راستای این تحقیق و بررسی احادیث که همانگونه که اشاره شد نزدیک به 36 سال به طول انجامیده و برخورد با احادیث بسیاری که تفسیر آیات قرآن در زمینه احکام، را بیان نموده است، موجب شده تا ایشان تصمیم بگیرد دست بکار نوشتن و جمع آوری تفسیری بزند که اساس کار آن روایات و سخنان معصومین (علیهم السلام) باشد که تا آن زمان چنین شیوه ای در تفسیر مرسوم نبوده و تفاسیر روایی عمده پس از این تفسیر به رشته تحریر درآمده است.

شیخ حر عاملی، محدث بزرگ شیعه که در رد صوفیه کتابی به رشته تحریر درآورده است در کتاب خود امل الآمل، در حق شیخ مؤمن چنین بیان داشته است: مولای ما، محمد مؤمن (پسر شاه قاسم السبزواری) ، ساکن مشهد، فاضل، عالم، محقق، متکلم، فقیه، محدث و عابد معاصر است که آثاری چون تفسیر قرآن، حاشیه بر شرح لمعه و کتابهای دیگری دارند. این تعابیر در خصوص شیخ مؤمن، در کتاب فوائد الرضویه محدث عالیمقام حاج شیخ عباس قمی نیز به نقل از شیخ حر عاملی ذکر شده است.

شیخ مؤمن از علمایی بود که سخت معتقد به تبعیت کامل از معصومین (علیهم السلام) و رعایت دستورات شرع مقدس اسلام و تشیع بود تا جایی که تفسیر قرآن خود را نیز « مقتبس الانوار من الائمه (علیهم السلام)» نام گذاری کرد و در روش خود برای تفسیر قرآن تاکید فراوان به لزوم تفسیر کردن قرآن تنها با استفاده از سخن معصومین (علیهم السلام) و تبعیت خود از این دستور نموده است.

حتی شیخ بر بسیاری از مفسران شیعه خرده گرفته که چرا با وجود ذخائر غنی احادیث شیعه فقط به مآخذ و منابع اهل سنت استناد می نمایند . شیخ مؤمن در مقدمه تفسیر خود که به صورت کتابی مستقل ترجمه و چاپ شده است به مباحث گوناگون قرآنی پرداخته و تنها راه نجات را تمسک به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) دانسته است.

نمایی از سنگ مزار جناب شیخ محمد مومن

گنبد سبز - مشهد مقدس - عکس : سایت صالحین

گل آل محمد - ص : شیخ محمد مومن

مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) عصر هر پنجشنبه زیارت گنبد سبز را ترک نمی کرد و می فرمود: در کتابی خطی که مولف آن سید بزرگواری از اهل قزوین و نواده دختری مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی رحمه الله علیه بوده و در شرح حال جد خود نگاشته است خواندم که:

چون جدم شیخ بهایی به مشهد مشرف می شود پس از سه شب پیامبر اکرم صل الله علیه و اله را در عالم رویا زیارت می کنند که با عتاب به وی می فرمایند: چرا تاکنون به دیدار گل ما شیخ مؤمن نرفته ای؟

بامداد همان شب شیخ بهایی برای زیارت شیخ مؤمن از خانه بیرون می رود و در راه دو تن از اهل علم را می بیند و خواب خود را برای ایشان نقل می کند آن دو نفر نیز به عزم زیارت شیخ مؤمن همراه می گردند و برای آزمایش عظمت شیخ هر یک نیتی می کنند یکی از آنان عمامه و دیگری انار و سومی شیر برنج را در خاطر می گذراند.

چون به خدمت شیخ تشرف حال می کنند شیخ اظهار می دارد: تا پیامبر دستور نفرمود به دیدار من نیامدی؟ میخواهی بگویم که در رویا به تو چه فرموده اند؟ حال خود بگو .

شیخ بهایی رویای خود را نقل می کند و شیخ مؤمن هم می گوید: معلوم می شود ما هنوز ثمره نشده ایم که پیامبر ما را گل تعبیر کرده است پس از آن ، شیخ مؤمن برخاسته و از گنجه خود عمامه و بشقابی انار و ظرفی شیربرنج به ترتیب پیش روی صاحبان نیت قرار می دهد.

نجات از بلا

و نیز شیخ نخودکی از همان کتاب روایت کردند که:

وقتی حاکمی از اصفهان همراه سه تن از کارمندان خود مأمور شهر بلخ یا مرو می شود در نیشابور حاکم را حالت جذبه عارض می شود و سر به بیابان می گذارد و آن سه تن به جانب حوزه مأموریت خود روانه می شوند و ماجرا را به دربار اصفهان گزارش می دهند.

باری حاکم مدت یکماه در کوههای اطراف نیشابور سر گردان میماند: تا آنکه شبی که صبح فردای آن به مشهد وارد می شود، در خواب می بیند فیلی قصد هلاک کردن او را دارد.

در این هنگامه پیری فرا رسیده سیلی سختی بصورت پیل می نوازد. حیوان در اثر آن لطمه می افتد و هلاک می شود.

بامداد همان شب حاکم مزبور وارد مشهد می شود و معبّری جستجو میکند.

شیخ مؤمن را به وی معرفی میکنند، چون بصورت شیخ می نگرد در میابد که وی همان پیری است که دوش در رویا آفت پیل را از او دفع کرده است، آنگاه شیخ پیش از آنکه حاکم خواب خود را بیان کند این رباعی را می خواند:

آنیم که پیل برنتابد لت ما / بر عرش برین زنند هر شب کت ما

گر مورچه ای درآید اندر صف ما / آن مورچه شیر گردد از همت ما

پس از آن شیخ رحمة الله حاکم را از آن حال خارج و با دستوری او را به سوی مأموریت خود روانه می فرماید.