حکایت اخلاقی ۳


در مطالب زیر هر کجا نامی از روای برده نشده ، از قول جناب حاج حبیب الله بیگدلی خیاط نقل شده ایشان در عمر طولانی و با برکت خود خیاط لباسهای علما بوده اند . 

دعاکن آل شیطان نباشیم

مدتها نماز آیت الله اراکی شرکت کردم و یکبار ندیدم ایشان در نمازش شک کند. 
نمازش از نماز اکثر علما طولانی تر بود. 
یک آقایی بود با ما آشنا بود و اهل شیراز بود. و هر بار که قم می آمد یک سر هم به ما می زد. ایشان قم که می آمدند منزل آیت الله اراکی می رفتند. یک روز رفته بودند منزل آقای اراکی و گفته بودند: بنده از ارادتمندان شما هستم. 
گفته بود خودتان را معرفی کنید. 
گفته بود: بنده آل طیب هستم. 
آیت الله اراکی فرموده بودند: دعا کن من آل شیطان نباشم.



ادب آیت الله سید احمد خوانساری

مرحوم آقا سید احمد خوانساری طوری مؤدب و متواضع بود که در هنگام نشستن در میهمانی ها به دیوار تکیه نمی داد و با فاصله از دیوار می نشست. 
بنده چون برایش لباس می دوختم با ایشان آشنا شده بودم و به منزلش می رفتم. هر کس که می خواست از منزلشان بیرون برود بر می خاست ودر منزل می ایستاد تا مهمان از منزل با احترام خارج شود. 
این احترام را برای همه مهمانها رعایت می کرد.


آقا شیخ غلامرضا فقیه یزدی

مرحوم آقا شیخ غلامرضا یزدی عجیب آدمی بود. 
حقایق را باورش آمده بود. چند وقتی در قم بود و صبح ها در مدرسه فیضیه نماز میخواند. پسرش فوت کرد. 
او در فوت پسرش گریه نمی کرد و این را خلاف مقام رضایت حق می دانست و می فرمود: امانت خدا بود خودش خواسته بگیرد. 
آیت الله سید محمدتقی خوانساری فرمود ایشان باید گریه کند و الا مریض می شود. 
به همین خاطر ایشان را مجبور کردند بر جسد فرزندش نماز میت بخواند. 
ایشان نیز در نماز چون به این جمله رسید که می خوانند: «اللهم ان هذا المسجی بین قدامنا» گریه اش گرفت.



خدمت به خلق از دیدگاه آیت الله مدرسی یزدی 

آیت الله محمود مدرسی یزدی یک وقتی به من فرمود: 
سن شما چقدر است؟ 
گفتم چند روزی است شیطان پیشانی مرا بوسیده است. ایشان خیلی خندید، به ایشان گفتم: با عرفا باید اینجوری حرف زد.
 خیلی باهوش بود. کارهایی را می کرد که دیگران نکرده بودند.
 مردم او را بخاطرساختن سرویس های بهداشتی و ... مذمت می کردند. می فرمود: عیب ندارد. همه می روند مسجد می سازند که مردم بروند در آن نماز بخوانند تا آنها ثواب ببرند. 
ما نیز می خواهیم مستراح بسازیم تا مردم در آن قضای حاجت کنند و من ثوابش را ببرم. این دستشویی های نزدیک مسجد امام حسن عسکری علیه السلام را ایشان ساخته است. یعنی معیار خدمات او نیاز مردم بود و احتیاج مبرم جامعه، نه آنچه که شهرت آور باشد یا آبروی محسوب شود.



یا ایها العزیز

فاضل ترک برایم نقل کرد: 
آیت الله العظمی سید هادی میلانی را دیدم چون به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف می شدند در برابر ضریح حضرت رضا علیه السلام می ایستادند و اشک از چشمانشان جاری می شد و خطاب به حضرت این آیه را می خواندند:
«یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا انالله یجزی المتصدقین»
فاضل ترک نقل کرد پس از دیدن این شیوه زیارت آیت الله میلانی من هر جا به زیارت رفتم حتی زیارت حضرت معصومه علیها السلام ذکر و زیارت من این آیه بود.


خوراک ابوالقاسم اینهاست تا از این امضاها نکند

متولی باشی قم روزی نیم ساعت به ظهر به منزل آیت الله شیخ ابوالقاسم کبیر می رود می بیند ایشان ماست را آب کرده و در آن نان خورده کرده است و مشغول خوردن می باشد. 
یک نامه ای در آورده بود که آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم کبیر امضا کند و شاید می خواسته سوء استفاده ای بکند. 
ایشان چون متولی باشی این نامه را پیش شیخ گذاشته بودند تا امضاء کند، فرموده بود: خوراک ابوالقاسم اینهاست تا از این امضاها نکند و از امضای آن نامه امتناع ورزیده بود. آقا شیخ ابوالقاسم همیشه درخیابان که حرکت می کرد عبا روی سرش می کشید و حرکت می کردو در حال حرکت مشغول نماز متسحبی بود.

 

 

 مرحوم سید هاشم حداد از شاگردان خاص آیت االله قاضی


منزلت علامه تهرانی در نزد جناب سید هاشم حداد

حجه الاسلام سید عباس موسوی نقل کردند :
در سفری که به سوریه مشرف شده بودم خدمت جناب جعفر یحیی ابوموسی از شاگردان جناب حداد رسیدیم .
وقتی وارد شدیم ایشان گریه اش گرفت و از اینکه کسی حالش را پرسیده و سراغ ایشان را گرفته منقلب شدند ، در آن دیدار بیان کردند :
مرحوم حداد در آخرین سفری که به سوریه آمدند خواستند که من دو نفر را از سفرشان به سوریه خبر کنم که آنها هم بیایند به سوریه .
یکی آقا سید محمد حسن شرکت اصفهانی و یکی علامه تهرانی .
در آن سفر مرحوم حداد فرمودند که این سفر، سفر آخر من است و این طور به من فرمود که ما هرچه داشتیم به آقا سید محمد حسین داده ایم و ایشان وصی ما است .




آیت الله قاضی - ره 

مقام توحیدی آیت الله قاضی 

یکی از اساتید معارف توحیدی نقل می کردند :

مرحوم علامه طباطبایی می فرمود:
من وقتی فلسفه می خواندم و مشغول اسفار ملاصدرا بودم اینطور تصور می کردم که اگر جناب ملاصدرا نیر تشریف بیاورند من آنچه را می فهمم که اکنون فهمیده بودم و دیگر چیزی در این زمینه نیست که نفهیمده باشم ، اما چون خدمت علامه قاضی رسیدم دریافتم که هیچ نفهمیدم ! .


 شیطان در کمین است 

یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری می گوید: 
در زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهای متعددی در دست داشت. 
از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟ پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می افکنم و آنها را به سوی خویش می کشانم و به دام می اندازم. روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولی افسوس که علیرغم تلاشهای زیادم شیخ از قید رها شد و رفت. 

وقتی از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. پیش خود گفتم: خوب است تعبیر این رؤیا را از خود شیخ بپرسم. از این رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجرای خواب خود را تعریف کردم. 
شیخ فرمود: آن ملعون ( شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم.
جریان از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم و اتفاقا" چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیه می کردم. با خود گفتم: یک ریال از مال امام زمان ( عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است. آنرا به عنوان قرض برمی دارم و انشاء الله بعدا" ادا می کنم. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعدا" ادا کنم؟ 
در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم.


 خلوص نیت محدث قمی

یکی از علما نقل می کرد : 
در یکی از ماههای رمضان به اتفاق چند تن از دوستان از حضور جناب محدث قمی تقاضا کردیم که در مسجد گوهرشاد مشهد اقامه نماز جماعت را تقبل کنند. 
با اصرار و پافشاری پذیرفتند.
چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستانهای آن مسجد به امامت معظم له برگزار شد و هر روز تعداد جمعیت نمازگزاران افزوده می شد تا اینکه بر اثر اطلاع دادن جماعت نمازگزار به دیگرانی که از این امر هنوز باخبر نشده بودند تعداد مأمومین مرحوم قمی فوق العاده کثیر شد. 

یک روز پس از آنکه نماز ظهر برگزار شد مرحوم قمی به من که در صف اول و نزدیک ایشان بودم گفتند: من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم و رفتند و دیگر تا آخر ماه مبارک رمضان آن سال برای امر نماز نیامدند. 

در موقع ملاقات و سؤال از علت ترک نماز جماعت فرمودند:
حقیقت این است که در رکوع چهارم متوجه شدم صدای اقتدا کنندگان از پشت سرم را که می گفتند: یا الله! یا الله! یا الله! ان الله مع الصابرین. و این صداها از محلی بسیار دور به گوش می رسید. این توجه مرا به زیادی جمعیت اقتدا کننده متوجه کرد و در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که این جمعیت این اندازه زیادند. 
بنابراین من برای امامت اهلیت ندارم! 

عالم باش یا متعلم باش یا شنونده یا دوستدار( علم و عالم) و پنجمی مباش که هلاک خواهی شد. 
حضرت محمد صلی الله علیه آله و سلم ـ نهج الفصاحه



 گریه های شیخ انصاری بعد از مرجعیت 

مرحوم آیه الله محمد حسن نجفی مشهور به صاحب جواهر در روزهای آخر زندگیش دستور داد مجلسی تشکیل شود و همه علمای طراز اول نجف اشرف در آن شرکت کنند. مجلس مزبور در محضر صاحب جواهر تشکیل گردید. 
ولی شیخ انصاری در آن حضور نداشت. 

صاحب جواهر فرمود: شیخ مرتضی انصاری را نیز حاضر کنید. 
پس از جستجوی زیاد دیدند شیخ در گوشه ای از حرم امیرالمؤمنین علیه السلام رو به قبله ایستاده و برای شفای صاحب جواهر دعا می کند و از پروردگار می خواهد تا او از این مرض عافیت یابد. 
بعد از اتمام دعا شیخ را به مجلس بردند. 

صاحب جواهر شیخ را بر بالین خود نشاند, دستش را گرفته و بر روی قلب خود نهاد و گفت: آلان طاب لی الموت ( اکنون مرگ برای من گواراست). سپس به حاضرین فرمود: 
هذا مرجعکم من بعدی ( این مرد مرجع شما پس از من است). بعد رو به شیخ انصاری نموده و گفتند: قلل من احتیاطک فأن الشریعه سمحه سهله ( از احتیاطات خود بکاه. پس همانا دین اسلام دینی سهل و آسان است)

آن مجلس پایان یافت و طولی نکشید که صاحب جواهر به دیار قدس پر کشید و نوبت شیخ انصاری رسید که زعامت امت را بر عهده گیرد.
 اما او با اینکه چهارصد مجتهد مسلم اعلمیتش را تصدیق کردند از صدور فتوی و قبول مرجعیت خودداری ورزید و به سید العلماء مازندرانی که در ایران به سر می برد و شیخ با او در کربلا همدرس بود نامه ای به این مضمون نوشت: هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر درس شریف العلماء استفاده می بردیم استفاده و فهم شما از من بیشتر بود. اینک سزاوار است به نجف آمده و این امر را عهده دار شوید. 

سیدالعلماء در جواب نوشت: آری! لیکن شما در این مدت در حوزه مشغول به تدریس و مباحثه بوده اید ولی من در اینجا گرفتار امور مردم هستم. شما در این مقام از من سزاوارترید.

شیخ انصاری پس از دریافت پاسخ نامه اش به حرم مطهر مولا علی علیه السلام مشرف شده و از روح مطهر آن امام در این امر خطیر استمداد طلبید.

یکی از خدام حرم می گوید: 
طبق معمول ساعتی قبل از طلوع فجر برای روشن کردن چراغها به حرم رفتم. ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر علیه السلام صدای گریه و ناله سوزناکی به گوشم رسید, شگفت زده شدم خدایا! این صدا از کیست؟ 

آخر این وقت شب زائری به حرم نمی آید. در همین فکرها بودم و آهسته آهسته جلو آمدم ببینم جریان از چه قرار است ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را به ضریح مطهر گذاشته و همانند مادر جوان از دست داده می گرید و با زبان دزفولی خطاب به مولا می گوید: آقای من! ای اباالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اینکه بر دوشم آمده بسیار خطیر و مهم است. از تو می خواهم مرا از لغزش و عدم عمل به تکلیف مصون و محفوظ داری و در طوفانهای حوادث ناگوار همواره راهنمایم باشی والا از زیر بار این مسؤلیت فرار کرده و نخواهم پذیرفت.



 سعی کن آدم شوی!

در سال یکهزار و سیصد و شصت شخصی که در یکی از شهرهای ایران عنوان داشت نزد آیت الله سید رضا بهاء الدینی ( ره) آمد و بعد از نماز مغرب و عشاء خدمت ایشان نشست. 

او پس از احوال پرسی درخواست نصیحت و راهنمایی کرد. 
 آیة الله بهاءالدینی گفت:
سعی کنید در زندگی مشرک نباشید. اگر توانستید به این مرحله برسید همه کارهای شما اصلاح می شود, این بهترین نصیحتی است که می توانم بکنم. 

آن شخص گفت: آقا ! دعا کنید. 
 آقای بهائ الدینی فرمودند: آدم شو! تا دعا در حق تو تأثیر کند و گرنه دعا بدون ایجاد قابلیت, فایده ای ندارد. 
او گفت: امسال مکه بودم. برای شما هم طواف کردم. 
آقا فرمود:
انشاء الله سعی کن آدم شوی! تا طواف برای خودت و دیگران منشأ اثر باشد.

در اینجا یکی از همراهان آن شخص که گمان کرد آقا او را نمی شناسد گفت:
حاج آقا! ایشان فلانی هستند که در فلان شهر مسؤلیت دارند و خدمات ارزشمندی انجام داده اند. 

مرحوم آقای بهاء الدینی فرمودند:
چرا متوجه نیستید چه عرض می کنم؟ 
باید آدم شوی تا اینها برای او نافع باشد. دست از هوی و هوس بردارد. خود را همه کاره نداند. نقشه برای خراب کردن افراد و غلبه بر دیگران نکشد.
 باید دست از کلک بازی بردارد! آن وقت است که طعم ایمان را می چشد و رنه همه اینها ظاهر سازی است!


 زیارت عاشورا در هنگام مرگ

آیة الله العظمی بهجت می فرمودند : 
آیة الله العظمی محمد حسین اصفهانی ( مشهور به کمپانی) که صاحب آثار و تألیفات و دیوان و نیز از اساتید محترم ما بودند از درگاه خدا خواسته بودند که لحظه آخر عمرشان زیارت عاشورا را بخوانند و بعد قبض روح بشوند. 
دعای ایشان مستجاب شد. 
بعد از اتمام زیارت عاشورا از این عالم درگذشتند