ولادت
مرحوم حاج شیخ اسداللّه طیّارى در هشتم تیر ماه1306 ه ش در شهرستان قمشه (شهرضاى کنونى) در یک خانواده مذهبى دیده به جهان گشودند.
پدر ایشان از بازاریان آن شهرستان و مادر گرامیشان از سادات با صفاى مکّى بودند. تحصیلات دوران ابتدایى و متوسطه را در همان شهرستان گذرانده و دوره نوجوانى ایشان در همان جا سپرى شد.
ادامه تحصیل
در سن 19 سالگى براى کسب علوم حوزوى و ادامه تحصیلات به اصفهان عزیمت کردند و با علاقه بسیار در حجره محقرى در مدرسه صدر اصفهان زیر نظر استادان فن، دروس حوزه را شروع نمودند.
ایشان از همان ابتداى جوانى متکى به قدرت خویش بودند و براى امرار معاش، کارشان را در کنار درس قرار دادند. زمانى که صحبت از کار و تلاش مىشد ایشان مىفرمودند: «من حتى براى خرید کتابهایى که در آن دوران نیاز داشتم گاهى شب تا صبح بیدار مىماندم و مزد دریافتى را فقط صرف خرید کتابهاى مورد نیاز مىکردم».
از مناعت طبع و عزت نفس بالایى برخودار بودند و هرگز براى رفع نیاز خود دست پیش احدى حتّى پدرشان دراز نمىکردند. حتى در آن زمان که براى طلاب مقررى قرار داده بودند، ایشان از گرفتن آن هم صرفنظر مىکردند و مىفرمودند:«این شهریه به من که توان کارکردن دارم تعلق نمىگیرد».
در سن 27 سالگى با توسل به بى بى دو عالم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام تشکیل خانواده دادند و علویه اى از اصفهان اختیار نمودند.
انتخاب همسر سیّد به دلیل ارادت بیش از حد ایشان به سادات بود و در تمام دوران زندگى پر برکتشان الحق که هیچ کوتاهى در این امر نکردند. دو ماه بعد از ازدواجشان در سفرى که براى تبلیغ رفته بودند به طور معجزه آسایى راهى کربلا شدند.
در این سفر چون به طور قاچاقى اقدام کرده بودند در زندان بصره حبس شدند و به ضمانت یکى از علما که مىفرمودند: «نه قبل از آن و نه بعد از آن سفر، دیگر ایشان را زیارت نکردم » ، آزاد شدند و به مدت سه ماه و ده روز در کربلا، نجف و کاظمین ماندند.
اخلاق فردى و اجتماعى
ایشان بسیار میهمان دوست بودند. در تمام دوران زندگى همواره در پى این بودند که مشکلات مادى و معنوى دیگران را بر طرف سازند. بسیار با گذشت و سخاوتمند بودند، از قول خانواده ایشان نقل شده :
یک شب به منزل آمدند، دیدیم عباى ایشان روى دوششان نیست و تنها با قبا به منزل آمده اند، هنگامى که از ایشان سؤال کردیم، فرمودند:
در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام نشسته بودم. طلبهاى نزد من آمد و گفت: امشب شب دامادى من است و چون مقدارى از نظر مالى در تنگنا هستم نتوانسته ام لباسى نو تهیه کنم. ایشان بدون اینکه او را بشناسند بلافاصله عباى خود را که از طرف یکى از رفقایشان به ایشان هدیه شده بود در آورده و به او داده بودند و فرموده بودند: «من اصلاً نیاز به این عبا ندارم و چون نو است به عنوان هدیه از من قبول کن».
گاهى اوقات دیده مىشد هدیه اى که برایشان مىآوردند، از آن شخص تشکر مىکردند، و بلافاصله آن را به فرد دیگرى که احساس مىکردند نیازمند است مىبخشیدند. هیچ دلبستگى نسبت به هیچ چیز مادى نشان نمىدادند.
دست و نَفَسشان براى همه خیر بود و از هیچ کمکى دریغ نمىکردند. تا آنجا که در توانشان بود خود اقدام مىکردند و گرنه به وسیله واسطه، حلال مشکلات بودند. نیاز مادى، روحى و... را با درک عارفانه خود احساس مىکردند و بسیارى از رفقا بر این عقیده بودند که زمانى که نزد ایشان مىآمدیم اگر نیاز مادى داشتیم ایشان بدون اینکه سخنى گفته شود فهمیده و بر طرف مىکردند، یا اگر از نظر روحى احساس ضعف مى شد به نحو احسن تحولى در شخص ایجاد مىکردند.
از جمله نکات اخلاقى ایشان در خانواده این بود که ایشان به فرزندان در احترام گذاشبن به مادرشان سفارش اکید مىکردند و کوچک و بزرگ را به گذشت توصیه مىنمودند.
زمانى که از سفر باز مىگشتند حتماً براى تک تک افراد سوغات مىآوردند و هیچ کس را فراموش نمىکردند. جوّ خانه را آن چنان آرام و با طمأنینه اداره مىکردند که هیچ وقت خلأئى احساس نمىکردیم اگرچه در بسیارى اوقات از لحاظ مادى در تنگنا بودند.
از همان دوران طفولیتِ فرزندان، عشق به اهل بیت علیهم السلام را به آنان آموختند به طورى که هر جا مجلس روضه یا جشن و شادى براى آن بزرگواران وجود داشت مقیّد به شرکت و بردن خانواده به آنجا بودند.
عبادات وتوسّلات
از قول خانواده ایشان نقل شده است :
در تمام دوران حیات با برکتشان هیچ گاه زمانى نبود که ما صبح براى نماز برخیزیم و ایشان در خواب باشند، حتى این ایام آخر که دوران بیمارى را سپرى مىکردند؛ آنقدر به شب زنده دارى و بیدار بودن تا طلوع آفتاب اهمّیت مىدادند که اگر یکى از اعضاى خانواده به علت بیمارى شبى را تا صبح نمىخوابید صبح با خوشرویى به او مىگفتند: «امشب در عبادت شب زنده داران شریک بودى».
هیچ ماه مبارک رمضانى را به یاد ندارم که شب تا سحر چشم بر هم گذاشته باشند و بسیار مقید بودند که در این ماه رختخواب را جمع کنیم. به فرزندان نیز توصیه مىکردند: «در روز هر چه مىخواهید استراحت کنید تا شب بتوانید بیدار بمانید؛ اگر موفق به خواندن دعا و قرآن هم نشدید همان نفس کشیدن در آن ساعات عبادت محسوب مىشود.»
در این ماه بسیار خوشحال بودند و اوج مسرت ایشان در ماه مبارک رمضان بود و این ماه را بسیار دوست مىداشتند. حتى این مدتى که به علت کسالت قادر به روزه گرفتن نبودند در طول ماه مبارک رمضان سحر زودتر از بقیه افراد خانواده مهیاى برنامه سحر مىشدند و در روز از خوردن و آشامیدن صرف نظر مىکردند و در هنگام افطار چند ساعتى مانده به غروب آفتاب با ذوق و شوق فراوان سفره را پهن کرده و به اعضاى خانواده مىفرمودند: «براى من هم دعا کنید تا از این فیض عظیم الهى بهره اى ببرم.»
به زیارت آقا على بن موسى الرضا علیه السلام بسیار اهمیت مىدادند و مقیّد بودند تمام ایام ولادت و شهادت به هر نحوى که مىشد خود را به پابوس آن بزرگوار برسانند و سالى دوبار تمام اعضاى خانواده را براى زیارت به مشهد ببرند. به رفقا نیز سفارش مىکردند که اگر در دل نیت کنید، خود آقا اسباب سفر را برایتان مهیا مىسازند.
در تمام دورانى که بیمار بودند قرآن خواندن و اعمال عبادتى ایشان ترک نمىشد، حتى زمانى که در بیمارستان بسترى بودند.
دلبستگى و علاقه ایشان در دوران جوانى و ایام تحصیل به مرحوم «سید عبداللّه فاطمى رحمه الله » بسیار بود و همیشه از زبان ایشان نقل قول مىکردند وارادت خاصى نسبت به این بزرگوار داشتند. اذکار و ادعیه خود را بسیار پنهان مىکردند، ولى آنچه ما مىدیدیم این بود که دائم الذکر بودند.
در بین زیارات علاقه و اعتقاد خاصى به زیارت عاشورا، امین اللّه و زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند و مداومت به این زیارت (زیارت ششم امیرالمؤمنین علیهالسلام ) را بسیار تأکید مىکردند.
نماز حضرت زینب علیهاالسلام را بسیار تأکید مىکردند و ذکر و نماز حضرت ابو الفضل العباس علیهالسلام را مد نظر داشتند.
دائم الوضو بودن نیز از دیگر خصایص بارز ایشان بود. در سرماى یخبندان زمستان هم که امکانات آب گرم موجود نبود همین گونه رفتار مىکردند.
زمانى که در هنگام شدت بیمارى، براى شفاى ایشان متوسل به ائمه اطهار علیهم السلام مىشدیم و یا نذر و ختمى بر مىداشتیم مىفرمودند: «شما با این ختم و نذرها کار مرا به تأخیر مىاندازید. انسان در هرحال باید راضى باشد به رضاى خدا.»
ایام دهه مبارک فاطمیه، هر سال ایشان پنج روز به نیت پنج تن آل عبا روضه و مراسم نوحه خوانى در منزل برپا مىکردند. در تمامى این ایام چون ساعات برگزارى روضه بعد از نماز صبح بود از ساعت پنج صبح بیدار مىشدند و براى تدارک این مراسم در تکاپو بودند و هرکس که وارد مىشد کفش او را دم در جفت مىکردند و دم در مىنشستند.
روز آخر روضه بسیار ناراحت بودند و مىفرمودند: «حیف که فردا این موقع از این فیض عظیم محرومیم». در ایام ماه محرم نیز که ده روز مجلس روضه خوانى در منزل برپا بود به بهترین نحو این مجالس را برگزار مىکردند و بهترین امکانات را براى روضه تهیه مىکردند و مىفرمودند: «انسان براى ائمه اطهار علیهم السلام باید از جان مایه بگذارد».
همدلى و همراهى با خانواده
همسر ایشان نقل می کند :
در منزل همیشه رسمشان بر این بود که کارهاى منزل باید تقسیم شود و خود بعضى از کارها را شخصاً به عهده داشتند و در هر حال و هر ساعت از انجام آن کوتاهى نمىکردند. به عنوان مثال هر زمان که میهمان داشتیم از یک نفرتا صد نفر بعد از میهمانى، شستن ظرفها و مرتب و تمیز نمودن آنها را خود عهده دار مىشدند و مىفرمودند: « کارهاى اصلى را شما انجام دادید، بقیه کارها با من» و آنقدر مرتب و تمیز کار انجام مىدادند که جاى هیچ گله اى باقى نمىماند.
در کارهاى روزمره بسیار با سلیقه و با انضباط بودند. هرگز کارهاى شخصى خود را به دیگران محول نمىکردند. حتى دوخت و دوز لباس را اگر نیاز به دگمه و یا چیزى داشت، با حوصله و سلیقه آن را انجام مىدادند.
بیشتر کسانى که به دیدنشان مىآمدند از حسن خلق و سعه صدرشان بسیار تعریف مىکردند. هر خواهش و تمنایى از ایشان داشتیم هیچگاه جواب رد نمىدادند و با خوشرویى و متانت آن را بر آورده مىکردند، یا اگر در حد توانشان نبود بسیار منطقى حل و فصل مىکردند.
بسیار اتفاق مىافتاد زمانى که چیزى در ذهن یا دلمان مىگذشت و براى مطرح کردن و کمک خواستن به نزدشان مىرفتیم انگار از قبل اطلاع داشتند. زمانى که قضیه را شرح مىدادند و راهنمایى مىکردند پایان کار همان مىشد که ایشان فرموده بودند.
برخوردها و رفتارهاى عارفانه و دور از ذهن برخى از افراد را که در ایشان مىدیدیم وقتى مطرح مىکردیم به شدت منکر مىشدند و یا بلافاصله حرف و صحبت و بحث را عوض مىکردند.
ولى در صحبتهایشان مىفرمودند: « من در ایام جوانى آن بهرهاى که مىخواستم بردم». حتّى بحث نماز صبح که پیش مىآمد مىفرمودند:
« من در اوایل ورودم به قم زمانى که در ابتداى طلبگى بودم صبحها پشت سر چهار امام جماعت از جمله آیت اللّه بروجردى نماز مىخواندم».
بیشتر اوقات اوّلین نفر بودند که پشت در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام حضور پیدا مىکردند و هنوز در را باز نکرده بودند.
بیماری
یکی از شاگردان ایشان نقل می کند :
در پانزدهم ماه مبارک رمضان، یک سال قبل از فوتشان، در تهران ناگهان دچار حمله قلبى شدند و در بیمارستان بسترى گشتند، مدت 15 روز بیمارى ایشان طول کشید. تمام ایام شبهاى قدر را در بیمارستان به سر مىبردند و بسیار احساس ناراحتى مىکردند و هر روز که دکتر به ملاقاتشان مىآمد از او مىخواستند که هرچه زودتر مرخص شوند.
بار دوم در محرم سال80 نیز به علت حمله شدید قلبى در اصفهان به بیمارستان منتقل شدند و این بار به حدى حال ایشان وخیم بود که ما هیچ امیدى به زنده ماندن ایشان نداشتیم و تنها متوسل به آقا ابا عبد اللّه علیهالسلام و آقا ابوالفضل العباس علیه السلام شدیم.
ایشان به مدت پنج دقیقه ایست کامل قلبى داشتند که همه کادر بیمارستان و پرسنل بخش از ایشان قطع امید کردند. تمام دستگاههایى که به ایشان وصل بود نشانگر این بود که نه نبض دیگر کار مىکند، نه قلب، ما همه مضطرب و نگران بودیم و در عین حال امیدمان به نذر و نیازها بود.
بیمارى از ساعت 11 شب شروع شد و بعد مدتی به اوج خود رسید به طورى که تمام تجهیزات پزشکى را از اتاق عمل به اورژانس انتقال دادند، ولى در پایان دکتر اظهار تأسف کرد و اتاق را ترک کرد.
در همین هنگام بقیه از اتاق بیرون رفتند و ما چند نفر بالاى سرایشان بودیم. ناگهان احساس کردیم ایشان مىخواهند حرکت کنند و روى تخت بنشینند در حالىکه تا چند دقیقه قبل در حال اغماء به سر مىبردند.
دور ایشان جمع شدیم و کمکشان کردیم در همان حال مقدارى تربت اصل که به همراه داشتیم در دهان مبارکشان قرار دادیم که یک وقت چشم باز کردند و دست برسینه اشاره اى به پایین تخت نمودند در حالى که کسى در آن جا حضور نداشت، سلامى دادند و باز به همان حالت اولیه باز گشتند.
زمانى که دکترها را خبر کردیم شروع کردند به گرفتن نبض و فشار خون و فوراً سرم وصل نمودند و بحمداللّه از مرگ حتمى نجات یافتند و دکتر اظهار کرد این عمل فقط معجزه است و نه چیز دیگر و فردا در بخش پیچیده بود که یک مرده دیشب زنده شده است.
تا نزدیک اذان صبح رفته رفته حال ایشان رو به بهبود بود و سیستم بدن به حالت اولیه خود برگشت؛ هنگام صبح از ایشان سؤال کردیم دیشب چه اتفاقى افتاد که خدا شما را دوباره به ما داد.
فرمودند: «این نذر و نیاز شما کار مرا به تأخیر انداخت».
تمام ایام دهه اول محرم را در بیمارستان بسر بردند و هر کس که موفق به روضه رفتن مىشد به او التماس دعا مىگفتند، و نگران این بودند که چرا در این ایام در بیمارستان اسیرند.
وفات
سرانجام بعد از عمری مجاهدت روح بلند ایشان به جوار حق پیوست و روز سه شنبه 1380/4/11 ساعت 9 صبح جسم مبارکش را از مسجد امام حسن عسکرى علیه السلام به طرف حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام تشییع کردند و در صحن مطهر نماز ایشان به امامت آیت اللّه حاج شیخ یحیى انصارى شیرازى(دارابى) برگزار و سپس در آستانه مطهر امامزاده شاه احمد بن قاسم در قم دفن گردید.
سخنانى از بزرگان درباره جناب طیاره
ـ طیّاره، لَطیف، یَطیرُ فى الهواء؛ طیّاره لطیف است و در آسمانها پرواز مىکند.
جناب حاج سید هاشم حدّاد
ـ آقاى طیّاره هواى نفس نداشت.
آیت اللّه ناصرى دولت آبادى
ـ آقاى طیّاره در جهات اخلاقى خیلى کامل بود و مىتوان گفت: مردى مُهَذَّب، شخصیتى اخلاقى، مرد خدا، اهل سیر و سلوک و دنیا در نظرش هیچ بود و خلاصه این که دل داده حق بود.
آیت اللّه انصارى شیرازى (دارابى)
ـ طیّاره مجرّد است.
مرحوم حاج اسماعیل دولابى
نهی از منکر
مرحوم طیّاره در خاطره اى مىگفت:
روزى به قصد مسافرت سوار اتوبوس شدم، زمستان سردى بود و برف زیادى همه جا را پوشانده بود، هنگامى که اتوبوس از شهر خارج گردید و مقدارى در بیابان طىّ مسیر نمود، ناگهان راننده صداى موسیقى مبتذل را باز کرد، من به او اعتراض کردم و پیشنهاد دادم یا موسیقى را خاموش کن، یا صداى آن را آهسته نما و یا مرا پیاده ساز، راننده شق سوم را برگزید، یعنى اتوبوس را کنار جاده متوقّف کرد و گفت: پیاده شو.
من پیاده شدم خود را به برف زدم و راه بیابان را گرفته روان شدم؛ یعنى مسیر جاده را ادامه ندادم ولى نمىدانم چرا به جانب بیابان پربرف روان شدم، اتوبوس هم حرکت کرد و به راه خود ادامه داد، امّا دیرى نپایید که صداى آقا بایست، آقا بایست را از پشت سر شنیدم، برگشتم دیدم چند نفر از سرنشینان اتوبوس با شتاب به جانب من آمدند، وقتى رسیدند گفتند:
آقا خواهش مىکنیم برگردید، به محض این که شما در این برف زیاد راه بیابان را انتخاب کردى مسافران به راننده اعتراض کردند که اگر براى این مرد اتفاقى بیفتد یا خداى ناکرده گرگ او را بدرد، فردا یقه تو را مىگیرند که او را پیاده کردها ى.
من گفتم: دیگر سوار این اتوبوس نمىشوم، امّا دیدم مردم و راننده اصرار مىکنند: آقا ببخش! و دوباره مرا سوار ماشین کردند، و تا مقصد، دیگر پیچ موسیقى مبتذل باز نشد.
مامور امام زمان - ع
یکى از مراجع تقلید که اکنون صاحب رساله هستند مىفرمودند:
وقتى آقاى طیّاره در اصفهان بودند و ما در قم متوسل به امام زمان علیه السلام مىشدیم مىدیدیم که بعد از چندى آقاى طیّاره براى ما پول مىآورد و الآن به این اندیشه افتاده ایم که چه ارتباطى بین توسل به امام زمان علیه السلام و پول آوردن آقاى طیّاره بود با اینکه آقاى طیّاره در اصفهان بودند
اجرت کار برای اهل بیت - ع
مرحوم طیّاره مىفرمودند:
پدر یکى از مراجع که صحافى مىکرد به نجف اشرف رفته بود و در مدّتى که در آنجا اقامت داشت قرآنها و مفاتیح الجنانهاى حرم شریف را صحّافى کرده بود.
در واپسین شبهاى اقامت خویش مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را به خواب دیده بود که حضرت فرمودند:
« من آمده ام حساب کنم».
آن آقا گفته بود: من این کار را داوطلبانه انجام دادم.
حضرت فرمودند: « نه، هر کدام یک قیمت دارد آنها که کوچک است یک قیمت و آنها که بزرگ است قیمتى دیگر دارد.»
دید برزخی
مىفرمودند:
در هنگام مرگ پدر آیت اللّه ناصرى من حضور داشتم .
ایشان حورالعین را مىدیدند و مىگفتند: اینها پایکوبى مىکنند.
آقاى طیّاره مىفرمود:
کسى پس از رحلت «آیت اللّه کوهستانى - ره »، ایشان را در حرم حضرت رضا علیه السلام دیده بود و گفته بود:
شما که مرده اید چگونه به زیارت آمده اید؟
ایشان فرموده بود: «سخن مگو! شتر دیدى ندیدى ! ».
مرحوم طیّاره مىفرمودند:
شاید هیچگاه نبوده است که ما بیست و هفتم رجب به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شویم و کرامتى در آنجا رخ ندهد.
پشیمانی از اعمال
مىفرمودند:
دکتر مدرسى که درس حوزه نیز خوانده بود گاه شدیداً مىگریست.
مىگفتیم: چرا گریه مىکنى؟ مىگفت: «براى روزهایى که پاى درس استاد اشکال مىکردیم تا خود را جلوه دهیم».
ارتباط با اولیاى خدا
یکى از خصوصیات مرحوم طیّاره این بود که ایشان تلاش مىکرد با اولیاى خدا و انسانهاى برجسته ارتباط داشته باشد. اگر حس مىکرد کسى انسان فوق العاده اى است به سراغش مىرفت.
یکى از افرادى که ایشان با او ارتباط داشت، مرحوم «حاج شیخ ابوالقاسم ابراهیمى شهرضایى» بود. او مرد کشاورزى بود که بر اثر تقوا و دیانت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت، صفات برجسته، اخلاق فوق العاده، تقوا و خوف عجیبى داشت.
آقاى طیّاره مکاشفات و خوابهاى زیادى از ایشان نقل مىکردند.
ایشان مىگفتند: مرحوم شیخ ابوالقاسم در سخاوت و ایثار، انسان بزرگى بود. مکرر نماز استیجارى مىخواند و پولش را صدقه مىداد. کارگرى مىکرد و از چاه آب مىکشید و پولش را انفاق مىکرد.
یکى دیگر از افرادى که آقاى طیّاره به ایشان عشق مىورزید مرحوم« حاج آقا رحیم ارباب - ره » بودند.
آقاى طیّاره از خصوصیات اخلاقى ایشان خیلى تعریف مىکرد و مىفرمود: نماز ایشان خیلى طولانى بود. گاهى نماز صبح ایشان چنان طولانى بود که اگر کسى لازم بود غسل کند، مىتوانست غسل کند و به نماز ایشان برسد.
یکى از شخصیتهایى که حاج آقا طیّاره با ایشان بودند« حاج میرزا على آقاى شیرازى ره » بود. آقاى طیّاره، هم به درس ایشان مىرفتند و هم در منزل به او خدمت مىکردند. آقاى طیّاره از زهد ایشان بسیار تعریف مىکردند و مىگفتند:«امکانات زیادى در اختیار ایشان مىگذاشتند، ولى اعتنایى به آنها نداشتند و یا اگر مریدهاى زیادى دور ایشان جمع مىشدند اعتنایى به آنها نداشتند و از شهرت پرهیز مىکردند» .
مرحوم طیّاره جمله اى را از ایشان نقل مىکردند که براى نویسندگان امروز ما که از همان ابتدا دست به قلم مىشوند بسیار مناسب و زیباست. حاج میرزا على آقاى شیرازى سفارش مىکردند:
«خوب است، کسى که مىخواهد کتاب بنویسد، بگذارد سن و سالى پیدا کند و تجربه حاصل کند و پخته شود؛ سپس کتاب بنویسد».
آقاى طیّاره نکته اى را به سخن حاج میرزا على آقا اضافه مىکردند و مىگفتند: حاج میرزا على آقا مىفرمود: «انسان خوب است کتاب ننویسد تا پخته شود» و وقتى هم که پخته شد مىفهمد که لازم نیست کتاب بنویسد.
«آن را که خبر شد خبرى باز نیامد»؛ یعنى آنچه را که باید گفته شود، دیگران گفته اند.
احترام به ذرّیه رسول اللّه - صلىالله علیه وآله
آقاى طیّاره هم حجره اى داشتند به نام «سید جواد» یک وقت هم حجرهاى ایشان هوس ترشى مىکند، آن هم از نوع مخصوص شهرضایىاش، تا مىفهمد که هم حجرهاى سیدش هوس ترشى مىکند به طرف شهرضا به راه مىافتد و ترشى را مىآورد و در سه راهى سلفچگان چهل کیلومترى قم، ماشین در اثر بارندگى در برف مىماند.
ایشان پیاده مىشود و با پاى پیاده در برفها به قم مىآید و ترشى را به دست سیّدجواد مىرساند. و فرمودند: من از آن سال پادرد گرفتم.
نقل شده که حتى به همسرشان هم نمىگفت یک لیوان آب مىخواهم.
سئوال می شد : چرا این کار را نمىکنید؟
مىگفتند: چون سادات هستند باید دقیقاً رعایت حال ایشان را بکنیم
امام زمان علیه السلام ولى نعمت ما هستند
یکی از شاگردان ایشان نقل کرده است :
در اواسط سال 1379 همزمان با ایام ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام با لطف و همیارى بعضى از برادران ایمانى، مؤسسهاى به نام تبلیغ وانفاق آقا امام زمان علیه السلام راه اندازى شد.
در یکى از شبها پس از جلسه مؤسسه به سمت قم حرکت کردم و در بین راه، به جهت مشکلات موجود، مقدارى یأس بر من غلبه کرد به گونه اى که در ذهنم خطور کرد ما که توانایى نداریم، چرا دست به این کار زده ایم؛ خوب است خود حضرت مشکلات دوستانش را حل کند.
همان شب خوابى دیدم که پیامى روحبخش و ارزشمند براى من داشت. در عالم رؤیا دیدم از حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام به سمت منزل در حرکت هستم. در این هنگام شخصى به شانه من زد.
دیدم آقاى طیّاره است. فرمودند: «شما تهران را برو! ما هم در جوانى از این کارها مىکردیم و اگر مىتوانستم من هم مىآمدم». ا
ین خواب امید و شوق خاصى در من ایجاد کرد. تا این که در شام تولّد پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله (سال 1380) به همراه یکى از دوستان خدمت آقاى طیّاره مشرّف شدیم. درباره کار مؤسسه براى ایشان نکاتى را عرض کردم و بعد خوابى را که دیده بودم تعریف کردم.
ایشان، تأملى کرد و فرمود: این رؤیا صادقه است و قطعاً این کار مورد رضایت امام زمان علیه السلام است.
حضرت، ولى نعمت ما هستند و باید او را شناخت و شناساند. در این هنگام یکى از دوستان سؤال کرد: محبت حضرت حجّت علیه السلام چگونه حاصل مىشود؟
فرمودند: با سه چیز. «توسل به امام زمان»، «نماز امام زمان» و «صدقه براى سلامتى امام زمان علیه السلام »
شکر
مدّتها پس از آن که توفیق دیدار آقاى طیّاره سلب شده بود در مسیرى خدمت ایشان رسیدم؛ پس از احوالپرسى، سؤال کردند: چه مىکنید؟
تا آمدم بگویم شکر، پیشدستى کردند و فرمودند: شما که نمىگویید شکر؟! براى این که هیچ وقت نمىتوان شکر نعمتهاى خداوند را بجا آورد.
ذکر مفید
یکى از دوستان از ایشان پرسید: الآن چه ذکرى براى ما مفید است؟
ایشان فرمودند:
باید از اهلش سؤال کرد و بعضى هستند که دکان درست کردهاند. روزى شخصى ذکرى را به شخص دیگرى آموخته بود و آن شخص در اثر انجام آن ذکر دیوانه شد. این اذکارى که در مفاتیح آمده خوب است. در جایش عمل کنید! و مخصوصاً زیارت عاشورا را بخوانید!
معاشرت با بعضى افراد سلب توفیق مىآورد
روزى از ایشان سؤال شد :
علت این که بعضى اوقات از انسان سلب توفیق مىشود که نه حال عبادت دارد، نه حال درس و... چیست؟
ایشان فرمودند:
علتش مىتواند معاشرت با افراد باشد؛ زیرا وقتى انسان با شخصى روبرو مىشود اگر انسان مؤمن و با صفا باشد گاهى تا یک هفته تأثیر مثبت مىگذارد وانسان، پرانرژى است، ولى بعضىها هستند وقتى با آنها معاشرت مىکنى اثر منفى مىگذارد و باید از آنها دورى کرد. اینها هستند که بىتوفیقى مىآورند.
بعد سؤال شد: چگونه تشخیص دهیم با چه کسانى نباید معاشرت کرد؟
فرمودند: قرآن جواب این سؤال را داده است: « بَلِ الإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرة - قیامت، آیه 14» ؛ بلکه انسان خود از وضع خویش آگاه است.
باز پرسیدم: انسان باید در این جامعه زندگى کند و در بین مردم باشد پس چگونه رفتار کند؟
فرمودند: راهش فقط یک سلام وعلیک است نه بیشتر.
از معروف شدن بپرهیزید
شخصى آیة اللّه بهجت را به خواب مىبیند که به او مىگویند: منزوى شو!
بعد نزد حاج آقا طیّاره مىآید و خواب را براى ایشان نقل مىکند .
ایشان مىفرماید: مراد از این انزوا این نیست که از جامعه دور شوید بلکه منظورشان این است که از معروف شدن بپرهیزید.
اعمال ماه رجب
مىفرمودند:
در ماه رجب زیارت رجبیه را بخوانید و براى یک روز هم که شده است به زیارت امام رضا علیهالسلام بروید.
مباهات خداوند به اولیا
حاج آقا مىفرمودند:
خداوند در مقابل ملائکه اش به بندگانش مباهات مىکند و مىگوید: اینها بین آب و آتش قرار گرفته اند و در این میان مرا انتخاب کردهاند.
اولیا، معناى مباهات را فهمیده بودند که آن چنان عبادت مىکردند. ما که درک نمىکنیم و نمىدانیم آنها از مباهات چه فهمیده بودند که آنچنان عبادتش مىکردند.
جهانگیرخان قشقایى با این مهارت موسیقى را رها کرد
مرحوم قشقایى از شاگردان مرحوم آخوند کاشى بود .
حاج آقا طیّاره قضیه آمدن مرحوم قشقایى به اصفهان و طلبه شدن او را از زبان خادم جهانگیر خان نقل کردند و فرمودند:
خادم جهانگیر خان مىگفت: روزى به یک عروسى دعوت شده بودیم، در یکى از اتاقها عده اى ساز مىزدند؛ جهانگیرخان گفت: بروید و به تار زن بگویید: سیم پنجم تارت «کوک» نیست.
وقتى تار زن این حرف را شنید گفت: مگر جهانگیرخان اینجاست؟!
یعنى تنها کسى که مىتوانست با این دقت متوجه شود، جهانگیرخان بوده ولى با این همه مهارت همه را کنار گذاشت و توبه کرد. و در مسیر علم و معنویت به مقاماتى دست یافت.
توصیه به تحصیل
مىفرمودند: ادامه تحصیل بدهید تا بتوانید گوشهاى از دین اسلام را بگیرید. که براى از بین بردن اسلام بسیار دسیسه چینى مىکنند، و بلند همّت باشید و همیشه آقایتان امام زمان علیه السلام را بالا سرتان داشته باشید
آقاى طیّاره مىفرمودند:
اگر طلبه دو چیز داشته باشد خداوند به او کمک مىکند و باید این دو چیز را حتماً دارا باشد: یکى اخلاق خوب و دوم سخى الطبع باشد. با مردم با اخلاق خوش رفتار کنید.
یکى از طلب هها هنگام تبلیغ به روستایى رفت. هنوز وارد روستا نشده بود که کدخداى ده به او مىگوید:
ما کسى را نمىخواهیم، برگرد! در همین هنگام طلبه صورت کدخدا را مىبوسد و باخوش رفتارى تمام مىگوید: باشد بر مىگردم. کدخدا از اخلاق خوب او خوشش مىآید و او را نگه مىدارد.
سعى کنید مشکلات مردم را رفع کنید! اگر کسى نزد شما آمد و از دیگرى گله و شکایتى کرد بگویید: این طور که تو مىگویى نیست. سعى کنید کینه ها و کدورتها را رفع کنید و دلها را بهم نزدیک نمایید.
آداب زیارت
سؤال شد: آیا در ایامى مثل تولد حضرت رضا علیه السلام و یا اعیاد دیگر که حرم شلوغ است جایز است که به مشهد برویم یا وقت دیگرى برویم؟
ایشان فرمودند:
جاى خلوت هم پیدا مىشود و اطراف حرم حضرت که خلوت هست به زیارت بپردازید. شخصى از بزرگى پرسید:
اگر به علت شلوغى وارد حرم نشدم چه کنم؟
فرمود: همه رواقها و همه جایش حرم است. ائمه علیهم السلام ، حیات و ممات ندارند و همیشه زنده اند و در همه جا هستند.
سپس سؤال شد: از حضرت چه بخواهیم؟
فرمودند: شکر کنید که به شما توفیق زیارت دادند و خودشان بهتر مىدانند چه چیزى بدهند و فقط زیارت بخوانید.
بعد فرمودند: «طُوبى لِمَنْ لا یَشْغَلُه ما تَراه عَیْناه» سعى کنید خودتان را مشغول چیزهاى دیگر نکنید و در بازار و بین راه توقف نداشته باشید. چون آنها در دل رسوخ مىکند و قلب را مشغول مىسازد.
همانگونه که انسان هر بار چراغش را نفت مىکند باید هر چند یک بار به زیارت امام رضا علیه السلام برود.
زیارت قبور تخت فولاد
سفارش مىکردند: زیاد به تخت فولاد بروید و سه نفر را معرفى کردند که حتماً قبور آنها را زیارت کنید که عبارت بودند از:
«آقا میرمحمد صادق تخت فولادى» ، «آخوند کاشى» و «مرحوم شمس آبادى» و همچنین سفارش مىکردند وقتى به شهرضا مىروید به زیارت «امامزاده شاهرضا» رفته و سر قبر « شیخ کرمانى» بروید! ایشان از شیخ کرمانى بسیار تمجید و او را به بزرگى یاد مىکردند.