زندگی نامه حاج شیخ اسدالله طیاره

 

ولادت
مرحوم حاج شیخ اسداللّه‏ طیّارى در هشتم تیر ماه1306 ه ش در شهرستان قمشه (شهرضاى کنونى) در یک خانواده مذهبى دیده به جهان گشودند.

پدر ایشان از بازاریان آن شهرستان و مادر گرامیشان از سادات با صفاى مکّى بودند. تحصیلات دوران ابتدایى و متوسطه را در همان شهرستان گذرانده و دوره نوجوانى ایشان در همان جا سپرى شد.

ادامه تحصیل

در سن 19 سالگى براى کسب علوم حوزوى و ادامه تحصیلات به اصفهان عزیمت کردند و با علاقه بسیار در حجره محقرى در مدرسه صدر اصفهان زیر نظر استادان فن، دروس حوزه را شروع نمودند.
ایشان از همان ابتداى جوانى متکى به قدرت خویش بودند و براى امرار معاش، کارشان را در کنار درس قرار دادند. زمانى که صحبت از کار و تلاش مى‏شد ایشان مى‏فرمودند: «من حتى براى خرید کتاب‏هایى که در آن دوران نیاز داشتم گاهى شب تا صبح بیدار مى‏ماندم و مزد دریافتى را فقط صرف خرید کتاب‏هاى مورد نیاز مى‏کردم».

از مناعت طبع و عزت نفس بالایى برخودار بودند و هرگز براى رفع نیاز خود دست پیش احدى حتّى پدرشان دراز نمى‏کردند. حتى در آن زمان که براى طلاب مقررى قرار داده بودند، ایشان از گرفتن آن هم صرف‏نظر مى‏کردند و مى‏فرمودند:«این شهریه به من که توان کارکردن دارم تعلق نمى‏گیرد».

در سن 27 سالگى با توسل به بى بى دو عالم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام تشکیل خانواده دادند و علویه ‏اى از اصفهان اختیار نمودند.
انتخاب همسر سیّد به دلیل ارادت بیش از حد ایشان به سادات بود و در تمام دوران زندگى پر برکتشان الحق که هیچ کوتاهى در این امر نکردند. دو ماه بعد از ازدواجشان در سفرى که براى تبلیغ رفته بودند به طور معجزه آسایى راهى کربلا شدند.
در این سفر چون به طور قاچاقى اقدام کرده بودند در زندان بصره حبس شدند و به ضمانت یکى از علما که مى‏فرمودند: «نه قبل از آن و نه بعد از آن سفر، دیگر ایشان را زیارت نکردم » ، آزاد شدند و به مدت سه ماه و ده روز در کربلا، نجف و کاظمین ماندند.

اخلاق فردى و اجتماعى

ایشان بسیار میهمان دوست بودند. در تمام دوران زندگى همواره در پى این بودند که مشکلات مادى و معنوى دیگران را بر طرف سازند. بسیار با گذشت و سخاوتمند بودند، از قول خانواده ایشان نقل شده :
یک شب به منزل آمدند، دیدیم عباى ایشان روى دوششان نیست و تنها با قبا به منزل آمده ‏اند، هنگامى که از ایشان سؤال کردیم، فرمودند:
در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام نشسته بودم. طلبه‏اى نزد من آمد و گفت: امشب شب دامادى من است و چون مقدارى از نظر مالى در تنگنا هستم نتوانسته ‏ام لباسى نو تهیه کنم. ایشان بدون این‏که او را بشناسند بلافاصله عباى خود را که از طرف یکى از رفقایشان به ایشان هدیه شده بود در آورده و به او داده بودند و فرموده بودند: «من اصلاً نیاز به این عبا ندارم و چون نو است به عنوان هدیه از من قبول کن».

گاهى اوقات دیده مى‏شد هدیه ‏اى که برایشان مى‏آوردند، از آن شخص تشکر مى‏کردند، و بلافاصله آن را به فرد دیگرى که احساس مى‏کردند نیازمند است مى‏بخشیدند. هیچ دلبستگى نسبت به هیچ چیز مادى نشان نمى‏دادند.

دست و نَفَسشان براى همه خیر بود و از هیچ کمکى دریغ نمى‏کردند. تا آنجا که در توانشان بود خود اقدام مى‏کردند و گرنه به وسیله واسطه، حلال مشکلات بودند. نیاز مادى، روحى و... را با درک عارفانه خود احساس مى‏کردند و بسیارى از رفقا بر این عقیده بودند که زمانى که نزد ایشان مى‏آمدیم اگر نیاز مادى داشتیم ایشان بدون این‏که سخنى گفته شود فهمیده و بر طرف مى‏کردند، یا اگر از نظر روحى احساس ضعف مى‏ شد به نحو احسن تحولى در شخص ایجاد مى‏کردند.
از جمله نکات اخلاقى ایشان در خانواده این بود که ایشان به فرزندان در احترام گذاشبن به مادرشان سفارش اکید مى‏کردند و کوچک و بزرگ را به گذشت توصیه مى‏نمودند.

زمانى که از سفر باز مى‏گشتند حتماً براى تک تک افراد سوغات مى‏آوردند و هیچ کس را فراموش نمى‏کردند. جوّ خانه را آن چنان آرام و با طمأنینه اداره مى‏کردند که هیچ وقت خلأئى احساس نمى‏کردیم اگرچه در بسیارى اوقات از لحاظ مادى در تنگنا بودند.

از همان دوران طفولیتِ فرزندان، عشق به اهل بیت علیهم السلام را به آنان آموختند به طورى ‏که هر جا مجلس روضه یا جشن و شادى براى آن بزرگواران وجود داشت مقیّد به شرکت و بردن خانواده به آن‏جا بودند.

عبادات وتوسّلات

از قول خانواده ایشان نقل شده است :

در تمام دوران حیات با برکتشان هیچ گاه زمانى نبود که ما صبح براى نماز برخیزیم و ایشان در خواب باشند، حتى این ایام آخر که دوران بیمارى را سپرى مى‏کردند؛ آن‏قدر به شب زنده ‏دارى و بیدار بودن تا طلوع آفتاب اهمّیت مى‏دادند که اگر یکى از اعضاى خانواده به علت بیمارى شبى را تا صبح نمى‏خوابید صبح با خوشرویى به او مى‏گفتند: «امشب در عبادت شب زنده‏ داران شریک بودى».

هیچ ماه مبارک رمضانى را به یاد ندارم که شب تا سحر چشم بر هم گذاشته باشند و بسیار مقید بودند که در این ماه رختخواب را جمع کنیم. به فرزندان نیز توصیه مى‏کردند: «در روز هر چه مى‏خواهید استراحت کنید تا شب بتوانید بیدار بمانید؛ اگر موفق به خواندن دعا و قرآن هم نشدید همان نفس کشیدن در آن ساعات عبادت محسوب مى‏شود.»

در این ماه بسیار خوشحال بودند و اوج مسرت ایشان در ماه مبارک رمضان بود و این ماه را بسیار دوست مى‏داشتند. حتى این مدتى که به علت کسالت قادر به روزه گرفتن نبودند در طول ماه مبارک رمضان سحر زودتر از بقیه افراد خانواده مهیاى برنامه سحر مى‏شدند و در روز از خوردن و آشامیدن صرف نظر مى‏کردند و در هنگام افطار چند ساعتى مانده به غروب آفتاب با ذوق و شوق فراوان سفره را پهن کرده و به اعضاى خانواده مى‏فرمودند: «براى من هم دعا کنید تا از این فیض عظیم الهى بهره‏ اى ببرم.»




به زیارت آقا على بن موسى الرضا علیه ‏السلام بسیار اهمیت مى‏دادند و مقیّد بودند تمام ایام ولادت و شهادت به هر نحوى که مى‏شد خود را به پابوس آن بزرگوار برسانند و سالى دوبار تمام اعضاى خانواده را براى زیارت به مشهد ببرند. به رفقا نیز سفارش مى‏کردند که اگر در دل نیت کنید، خود آقا اسباب سفر را برایتان مهیا مى‏سازند.

در تمام دورانى که بیمار بودند قرآن خواندن و اعمال عبادتى ایشان ترک نمى‏شد، حتى زمانى که در بیمارستان بسترى بودند.

دلبستگى و علاقه ایشان در دوران جوانى و ایام تحصیل به مرحوم «سید عبداللّه‏ فاطمى رحمه ‏الله » بسیار بود و همیشه از زبان ایشان نقل قول مى‏کردند وارادت خاصى نسبت به این بزرگوار داشتند. اذکار و ادعیه خود را بسیار پنهان مى‏کردند، ولى آنچه ما مى‏دیدیم این بود که دائم الذکر بودند.

در بین زیارات علاقه و اعتقاد خاصى به زیارت عاشورا، امین ‏اللّه‏ و زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه ‏السلام داشتند و مداومت به این زیارت (زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه‏السلام ) را بسیار تأکید مى‏کردند.

نماز حضرت زینب علیهاالسلام را بسیار تأکید مى‏کردند و ذکر و نماز حضرت ابو الفضل العباس علیه‏السلام را مد نظر داشتند.

دائم الوضو بودن نیز از دیگر خصایص بارز ایشان بود. در سرماى یخبندان زمستان هم که امکانات آب گرم موجود نبود همین گونه رفتار مى‏کردند.

زمانى که در هنگام شدت بیمارى، براى شفاى ایشان متوسل به ائمه اطهار علیهم ‏السلام مى‏شدیم و یا نذر و ختمى بر مى‏داشتیم مى‏فرمودند: «شما با این ختم و نذرها کار مرا به تأخیر مى‏اندازید. انسان در هرحال باید راضى باشد به رضاى خدا.»

ایام دهه مبارک فاطمیه، هر سال ایشان پنج روز به نیت پنج تن آل عبا روضه و مراسم نوحه خوانى در منزل برپا مى‏کردند. در تمامى این ایام چون ساعات برگزارى روضه بعد از نماز صبح بود از ساعت پنج صبح بیدار مى‏شدند و براى تدارک این مراسم در تکاپو بودند و هرکس که وارد مى‏شد کفش او را دم در جفت مى‏کردند و دم در مى‏نشستند.

روز آخر روضه بسیار ناراحت بودند و مى‏فرمودند: «حیف که فردا این موقع از این فیض عظیم محرومیم». در ایام ماه محرم نیز که ده روز مجلس روضه خوانى در منزل برپا بود به بهترین نحو این مجالس را برگزار مى‏کردند و بهترین امکانات را براى روضه تهیه مى‏کردند و مى‏فرمودند: «انسان براى ائمه اطهار علیهم ‏السلام باید از جان مایه بگذارد».


همدلى و همراهى با خانواده

همسر ایشان نقل می کند :
در منزل همیشه رسمشان بر این بود که کارهاى منزل باید تقسیم شود و خود بعضى از کارها را شخصاً به عهده داشتند و در هر حال و هر ساعت از انجام آن کوتاهى نمى‏کردند. به عنوان مثال هر زمان که میهمان داشتیم از یک نفرتا صد نفر بعد از میهمانى، شستن ظرفها و مرتب و تمیز نمودن آن‏ها را خود عهده ‏دار مى‏شدند و مى‏فرمودند: « کارهاى اصلى را شما انجام دادید، بقیه کارها با من» و آن‏قدر مرتب و تمیز کار انجام مى‏دادند که جاى هیچ گله ‏اى باقى نمى‏ماند.

در کارهاى روزمره بسیار با سلیقه و با انضباط بودند. هرگز کارهاى شخصى خود را به دیگران محول نمى‏کردند. حتى دوخت و دوز لباس را اگر نیاز به دگمه و یا چیزى داشت، با حوصله و سلیقه آن را انجام مى‏دادند.

بیشتر کسانى که به دیدنشان مى‏آمدند از حسن خلق و سعه صدرشان بسیار تعریف مى‏کردند. هر خواهش و تمنایى از ایشان داشتیم هیچ‏گاه جواب رد نمى‏دادند و با خوشرویى و متانت آن را بر آورده مى‏کردند، یا اگر در حد توانشان نبود بسیار منطقى حل و فصل مى‏کردند.

بسیار اتفاق مى‏افتاد زمانى که چیزى در ذهن یا دلمان مى‏گذشت و براى مطرح کردن و کمک خواستن به نزدشان مى‏رفتیم انگار از قبل اطلاع داشتند. زمانى که قضیه را شرح مى‏دادند و راهنمایى مى‏کردند پایان کار همان مى‏شد که ایشان فرموده بودند.

برخوردها و رفتارهاى عارفانه و دور از ذهن برخى از افراد را که در ایشان مى‏دیدیم وقتى مطرح مى‏کردیم به شدت منکر مى‏شدند و یا بلافاصله حرف و صحبت و بحث را عوض مى‏کردند.
ولى در صحبت‏هایشان مى‏فرمودند: « من در ایام جوانى آن بهره‏اى که مى‏خواستم بردم». حتّى بحث نماز صبح که پیش مى‏آمد مى‏فرمودند:
« من در اوایل ورودم به قم زمانى که در ابتداى طلبگى بودم صبح‏ها پشت سر چهار امام جماعت از جمله آیت اللّه‏ بروجردى نماز مى‏خواندم».
بیشتر اوقات اوّلین نفر بودند که پشت در حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام حضور پیدا مى‏کردند و هنوز در را باز نکرده بودند.



بیماری

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند :

در پانزدهم ماه مبارک رمضان، یک سال قبل از فوتشان، در تهران ناگهان دچار حمله قلبى شدند و در بیمارستان بسترى گشتند، مدت 15 روز بیمارى ایشان طول کشید. تمام ایام شبهاى قدر را در بیمارستان به سر مى‏بردند و بسیار احساس ناراحتى مى‏کردند و هر روز که دکتر به ملاقاتشان مى‏آمد از او مى‏خواستند که هرچه زودتر مرخص شوند.

بار دوم در محرم سال80 نیز به علت حمله شدید قلبى در اصفهان به بیمارستان منتقل شدند و این بار به حدى حال ایشان وخیم بود که ما هیچ امیدى به زنده ماندن ایشان نداشتیم و تنها متوسل به آقا ابا عبد اللّه‏ علیه‏السلام و آقا ابوالفضل العباس علیه‏ السلام شدیم.

ایشان به مدت پنج دقیقه ایست کامل قلبى داشتند که همه کادر بیمارستان و پرسنل بخش از ایشان قطع امید کردند. تمام دستگاه‏هایى که به ایشان وصل بود نشانگر این بود که نه نبض دیگر کار مى‏کند، نه قلب، ما همه مضطرب و نگران بودیم و در عین حال امیدمان به نذر و نیازها بود.

بیمارى از ساعت 11 شب شروع شد و بعد مدتی به اوج خود رسید به طورى که تمام تجهیزات پزشکى را از اتاق عمل به اورژانس انتقال دادند، ولى در پایان دکتر اظهار تأسف کرد و اتاق را ترک کرد.

در همین هنگام بقیه از اتاق بیرون رفتند و ما چند نفر بالاى سرایشان بودیم. ناگهان احساس کردیم ایشان مى‏خواهند حرکت کنند و روى تخت بنشینند در حالى‏که تا چند دقیقه قبل در حال اغماء به سر مى‏بردند.
دور ایشان جمع شدیم و کمکشان کردیم در همان حال مقدارى تربت اصل که به همراه داشتیم در دهان مبارکشان قرار دادیم که یک وقت چشم باز کردند و دست برسینه اشاره ‏اى به پایین تخت نمودند در حالى که کسى در آن جا حضور نداشت، سلامى دادند و باز به همان حالت اولیه باز گشتند.

زمانى که دکترها را خبر کردیم شروع کردند به گرفتن نبض و فشار خون و فوراً سرم وصل نمودند و بحمداللّه‏ از مرگ حتمى نجات یافتند و دکتر اظهار کرد این عمل فقط معجزه است و نه چیز دیگر و فردا در بخش پیچیده بود که یک مرده دیشب زنده شده است.

تا نزدیک اذان صبح رفته رفته حال ایشان رو به بهبود بود و سیستم بدن به حالت اولیه خود برگشت؛ هنگام صبح از ایشان سؤال کردیم دیشب چه اتفاقى افتاد که خدا شما را دوباره به ما داد.
فرمودند: «این نذر و نیاز شما کار مرا به تأخیر انداخت».

تمام ایام دهه اول محرم را در بیمارستان بسر بردند و هر کس که موفق به روضه رفتن مى‏شد به او التماس دعا مى‏گفتند، و نگران این بودند که چرا در این ایام در بیمارستان اسیرند.

وفات


سرانجام بعد از عمری مجاهدت روح بلند ایشان به جوار حق پیوست و روز سه شنبه 1380/4/11 ساعت 9 صبح جسم مبارکش را از مسجد امام حسن عسکرى علیه ‏السلام به طرف حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام تشییع کردند و در صحن مطهر نماز ایشان به امامت آیت‏ اللّه‏ حاج شیخ یحیى انصارى شیرازى(دارابى) برگزار و سپس در آستانه مطهر امام‏زاده شاه احمد بن قاسم در قم دفن گردید.





سخنانى از بزرگان درباره جناب طیاره

ـ طیّاره، لَطیف، یَطیرُ فى الهواء؛ طیّاره لطیف است و در آسمان‏ها پرواز مى‏کند.
جناب حاج سید هاشم حدّاد

ـ آقاى طیّاره هواى نفس نداشت.
آیت اللّه‏ ناصرى دولت آبادى

ـ آقاى طیّاره در جهات اخلاقى خیلى کامل بود و مى‏توان گفت: مردى مُهَذَّب، شخصیتى اخلاقى، مرد خدا، اهل سیر و سلوک و دنیا در نظرش هیچ بود و خلاصه این که دل داده حق بود.
آیت اللّه‏ انصارى شیرازى (دارابى)
ـ طیّاره مجرّد است.
مرحوم حاج اسماعیل دولابى
نهی از منکر

مرحوم طیّاره در خاطره ‏اى مى‏گفت:
روزى به قصد مسافرت سوار اتوبوس شدم، زمستان سردى بود و برف زیادى همه جا را پوشانده بود، هنگامى که اتوبوس از شهر خارج گردید و مقدارى در بیابان طىّ مسیر نمود، ناگهان راننده صداى موسیقى مبتذل را باز کرد، من به او اعتراض کردم و پیشنهاد دادم یا موسیقى را خاموش کن، یا صداى آن را آهسته نما و یا مرا پیاده ساز، راننده شق سوم را برگزید، یعنى اتوبوس را کنار جاده متوقّف کرد و گفت: پیاده شو.

من پیاده شدم خود را به برف زدم و راه بیابان را گرفته روان شدم؛ یعنى مسیر جاده را ادامه ندادم ولى نمى‏دانم چرا به جانب بیابان پربرف روان شدم، اتوبوس هم حرکت کرد و به راه خود ادامه داد، امّا دیرى نپایید که صداى آقا بایست، آقا بایست را از پشت سر شنیدم، برگشتم دیدم چند نفر از سرنشینان اتوبوس با شتاب به جانب من آمدند، وقتى رسیدند گفتند:
آقا خواهش مى‏کنیم برگردید، به محض این که شما در این برف زیاد راه بیابان را انتخاب کردى مسافران به راننده اعتراض کردند که اگر براى این مرد اتفاقى بیفتد یا خداى ناکرده گرگ او را بدرد، فردا یقه تو را مى‏گیرند که او را پیاده کرده‏ا ى.
من گفتم: دیگر سوار این اتوبوس نمى‏شوم، امّا دیدم مردم و راننده اصرار مى‏کنند: آقا ببخش! و دوباره مرا سوار ماشین کردند، و تا مقصد، دیگر پیچ موسیقى مبتذل باز نشد.



مامور امام زمان - ع

یکى از مراجع تقلید که اکنون صاحب رساله هستند مى‏فرمودند:
وقتى آقاى طیّاره در اصفهان بودند و ما در قم متوسل به امام زمان علیه ‏السلام مى‏شدیم مى‏دیدیم که بعد از چندى آقاى طیّاره براى ما پول مى‏آورد و الآن به این اندیشه افتاده ‏ایم که چه ارتباطى بین توسل به امام زمان علیه ‏السلام و پول آوردن آقاى طیّاره بود با این‏که آقاى طیّاره در اصفهان بودند


اجرت کار برای اهل بیت - ع

مرحوم طیّاره مى‏فرمودند:
پدر یکى از مراجع که صحافى مى‏کرد به نجف اشرف رفته بود و در مدّتى که در آنجا اقامت داشت قرآن‏ها و مفاتیح ‏الجنان‏هاى حرم شریف را صحّافى کرده بود.
در واپسین شب‏هاى اقامت خویش مولا امیرالمؤمنین علیه ‏السلام را به خواب دیده بود که حضرت فرمودند:
« من آمده‏ ام حساب کنم».
آن آقا گفته بود: من این کار را داوطلبانه انجام دادم.
حضرت فرمودند: « نه، هر کدام یک قیمت دارد آنها که کوچک است یک قیمت و آنها که بزرگ است قیمتى دیگر دارد.»

دید برزخی

مى‏فرمودند:
در هنگام مرگ پدر آیت اللّه‏ ناصرى من حضور داشتم .
ایشان حورالعین را مى‏دیدند و مى‏گفتند: اینها پایکوبى مى‏کنند.


آقاى طیّاره مى‏فرمود:
کسى پس از رحلت «آیت اللّه‏ کوهستانى - ره »، ایشان را در حرم حضرت رضا علیه ‏السلام دیده بود و گفته بود:
شما که مرده‏ اید چگونه به زیارت آمده‏ اید؟
ایشان فرموده بود: «سخن مگو! شتر دیدى ندیدى ! ».

مرحوم طیّاره مى‏فرمودند:
شاید هیچ‏گاه نبوده است که ما بیست و هفتم رجب به زیارت امام رضا علیه ‏السلام مشرف شویم و کرامتى در آنجا رخ ندهد.

پشیمانی از اعمال

مى‏فرمودند:
دکتر مدرسى که درس حوزه نیز خوانده بود گاه شدیداً مى‏گریست.
مى‏گفتیم: چرا گریه مى‏کنى؟ مى‏گفت: «براى روزهایى که پاى درس استاد اشکال مى‏کردیم تا خود را جلوه دهیم».

ارتباط با اولیاى خدا

یکى از خصوصیات مرحوم طیّاره این بود که ایشان تلاش مى‏کرد با اولیاى خدا و انسان‏هاى برجسته ارتباط داشته باشد. اگر حس مى‏کرد کسى انسان فوق العاده ‏اى است به سراغش مى‏رفت.

یکى از افرادى که ایشان با او ارتباط داشت، مرحوم «حاج شیخ ابوالقاسم ابراهیمى شهرضایى» بود. او مرد کشاورزى بود که بر اثر تقوا و دیانت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت، صفات برجسته، اخلاق فوق العاده، تقوا و خوف عجیبى داشت.

آقاى طیّاره مکاشفات و خواب‏هاى زیادى از ایشان نقل مى‏کردند.
ایشان مى‏گفتند: مرحوم شیخ ابوالقاسم در سخاوت و ایثار، انسان بزرگى بود. مکرر نماز استیجارى مى‏خواند و پولش را صدقه مى‏داد. کارگرى مى‏کرد و از چاه آب مى‏کشید و پولش را انفاق مى‏کرد.


یکى دیگر از افرادى که آقاى طیّاره به ایشان عشق مى‏ورزید مرحوم« حاج آقا رحیم ارباب - ره » بودند.
آقاى طیّاره از خصوصیات اخلاقى ایشان خیلى تعریف مى‏کرد و مى‏فرمود: نماز ایشان خیلى طولانى بود. گاهى نماز صبح ایشان چنان طولانى بود که اگر کسى لازم بود غسل کند، مى‏توانست غسل کند و به نماز ایشان برسد.

یکى از شخصیت‏هایى که حاج آقا طیّاره با ایشان بودند« حاج میرزا على آقاى شیرازى ره » بود. آقاى طیّاره، هم به درس ایشان مى‏رفتند و هم در منزل به او خدمت مى‏کردند. آقاى طیّاره از زهد ایشان بسیار تعریف مى‏کردند و مى‏گفتند:«امکانات زیادى در اختیار ایشان مى‏گذاشتند، ولى اعتنایى به آن‏ها نداشتند و یا اگر مریدهاى زیادى دور ایشان جمع مى‏شدند اعتنایى به آن‏ها نداشتند و از شهرت پرهیز مى‏کردند» .
مرحوم طیّاره جمله‏ اى را از ایشان نقل مى‏کردند که براى نویسندگان امروز ما که از همان ابتدا دست به قلم مى‏شوند بسیار مناسب و زیباست. حاج میرزا على آقاى شیرازى سفارش مى‏کردند:
«خوب است، کسى که مى‏خواهد کتاب بنویسد، بگذارد سن و سالى پیدا کند و تجربه حاصل کند و پخته شود؛ سپس کتاب بنویسد».
آقاى طیّاره نکته‏ اى را به سخن حاج میرزا على آقا اضافه مى‏کردند و مى‏گفتند: حاج میرزا على آقا مى‏فرمود: «انسان خوب است کتاب ننویسد تا پخته شود» و وقتى هم که پخته شد مى‏فهمد که لازم نیست کتاب بنویسد.
«آن را که خبر شد خبرى باز نیامد»؛ یعنى آنچه را که باید گفته شود، دیگران گفته ‏اند.



احترام به ذرّیه رسول اللّه‏ - صلى‏الله ‏علیه ‏و‏آله

آقاى طیّاره هم حجره ‏اى داشتند به ‏نام «سید جواد» یک وقت هم حجره‏اى ایشان هوس ترشى مى‏کند، آن هم از نوع مخصوص شهرضایى‏اش، تا مى‏فهمد که هم حجره‏اى سیدش هوس ترشى مى‏کند به طرف شهرضا به راه مى‏افتد و ترشى را مى‏آورد و در سه ‏راهى سلفچگان چهل کیلومترى قم، ماشین در اثر بارندگى در برف مى‏ماند.
ایشان پیاده مى‏شود و با پاى پیاده در برف‏ها به قم مى‏آید و ترشى را به دست سیّدجواد مى‏رساند. و فرمودند: من از آن سال پادرد گرفتم.
نقل شده که حتى به همسرشان هم نمى‏گفت یک لیوان آب مى‏خواهم.
سئوال می شد : چرا این کار را نمى‏کنید؟
مى‏گفتند: چون سادات هستند باید دقیقاً رعایت حال ایشان را بکنیم


امام زمان علیه ‏السلام ولى نعمت ما هستند

یکی از شاگردان ایشان نقل کرده است :
در اواسط سال 1379 همزمان با ایام ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام با لطف و هم‏یارى بعضى از برادران ایمانى، مؤسسه‏اى به نام تبلیغ وانفاق آقا امام زمان علیه ‏السلام راه اندازى شد.
در یکى از شب‏ها پس از جلسه مؤسسه به سمت قم حرکت کردم و در بین راه، به جهت مشکلات موجود، مقدارى یأس بر من غلبه کرد به گونه اى که در ذهنم خطور کرد ما که توانایى نداریم، چرا دست به این کار زده ‏ایم؛ خوب است خود حضرت مشکلات دوستانش را حل کند.
همان شب خوابى دیدم که پیامى روح‏بخش و ارزشمند براى من داشت. در عالم رؤیا دیدم از حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام به سمت منزل در حرکت هستم. در این هنگام شخصى به شانه من زد.
دیدم آقاى طیّاره است. فرمودند: «شما تهران را برو! ما هم در جوانى از این کارها مى‏کردیم و اگر مى‏توانستم من هم مى‏آمدم». ا
ین خواب امید و شوق خاصى در من ایجاد کرد. تا این که در شام تولّد پیامبر اکرم صلى‏الله ‏علیه ‏و‏آله (سال 1380) به همراه یکى از دوستان خدمت آقاى طیّاره مشرّف شدیم. درباره کار مؤسسه براى ایشان نکاتى را عرض کردم و بعد خوابى را که دیده بودم تعریف کردم.
ایشان، تأملى کرد و فرمود: این رؤیا صادقه است و قطعاً این کار مورد رضایت امام زمان علیه‏ السلام است.
حضرت، ولى نعمت ما هستند و باید او را شناخت و شناساند. در این هنگام یکى از دوستان سؤال کرد: محبت حضرت حجّت علیه ‏السلام چگونه حاصل مى‏شود؟
فرمودند: با سه چیز. «توسل به امام زمان»، «نماز امام زمان» و «صدقه براى سلامتى امام زمان علیه‏ السلام »


شکر

مدّت‏ها پس از آن که توفیق دیدار آقاى طیّاره سلب شده بود در مسیرى خدمت ایشان رسیدم؛ پس از احوال‏پرسى، سؤال کردند: چه مى‏کنید؟
تا آمدم بگویم شکر، پیش‏دستى کردند و فرمودند: شما که نمى‏گویید شکر؟! براى این که هیچ وقت نمى‏توان شکر نعمت‏هاى خداوند را بجا آورد.



ذکر مفید

یکى از دوستان از ایشان پرسید: الآن چه ذکرى براى ما مفید است؟
ایشان فرمودند:
باید از اهلش سؤال کرد و بعضى هستند که دکان درست کرده‏اند. روزى شخصى ذکرى را به شخص دیگرى آموخته بود و آن شخص در اثر انجام آن ذکر دیوانه شد. این اذکارى که در مفاتیح آمده خوب است. در جایش عمل کنید! و مخصوصاً زیارت عاشورا را بخوانید!


معاشرت با بعضى افراد سلب توفیق مى‏آورد

روزى از ایشان سؤال شد :
علت این که بعضى اوقات از انسان سلب توفیق مى‏شود که نه حال عبادت دارد، نه حال درس و... چیست؟
ایشان فرمودند:
علتش مى‏تواند معاشرت با افراد باشد؛ زیرا وقتى انسان با شخصى روبرو مى‏شود اگر انسان مؤمن و با صفا باشد گاهى تا یک هفته تأثیر مثبت مى‏گذارد وانسان، پرانرژى است، ولى بعضى‏ها هستند وقتى با آنها معاشرت مى‏کنى اثر منفى مى‏گذارد و باید از آنها دورى کرد. این‏ها هستند که بى‏توفیقى مى‏آورند.

بعد سؤال شد: چگونه تشخیص دهیم با چه کسانى نباید معاشرت کرد؟
فرمودند: قرآن جواب این سؤال را داده است: « بَلِ الإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرة - قیامت، آیه 14» ؛ بلکه انسان خود از وضع خویش آگاه است.

باز پرسیدم: انسان باید در این جامعه زندگى کند و در بین مردم باشد پس چگونه رفتار کند؟
فرمودند: راهش فقط یک سلام وعلیک است نه بیشتر.


از معروف شدن بپرهیزید

شخصى آیة اللّه‏ بهجت را به خواب مى‏بیند که به او مى‏گویند: منزوى شو!

بعد نزد حاج آقا طیّاره مى‏آید و خواب را براى ایشان نقل مى‏کند .
ایشان مى‏فرماید: مراد از این انزوا این نیست که از جامعه دور شوید بلکه منظورشان این است که از معروف شدن بپرهیزید.

اعمال ماه رجب

مى‏فرمودند:
در ماه رجب زیارت رجبیه را بخوانید و براى یک روز هم که شده است به زیارت امام رضا علیه‏السلام بروید.



مباهات خداوند به اولیا


حاج آقا مى‏فرمودند:
خداوند در مقابل ملائکه‏ اش به بندگانش مباهات مى‏کند و مى‏گوید: این‏ها بین آب و آتش قرار گرفته اند و در این میان مرا انتخاب کرده‏اند.

اولیا، معناى مباهات را فهمیده بودند که آن چنان عبادت مى‏کردند. ما که درک نمى‏کنیم و نمى‏دانیم آن‏ها از مباهات چه فهمیده بودند که آن‏چنان عبادتش مى‏کردند.

جهانگیرخان قشقایى با این مهارت موسیقى را رها کرد

مرحوم قشقایى از شاگردان مرحوم آخوند کاشى بود .
حاج آقا طیّاره قضیه آمدن مرحوم قشقایى به اصفهان و طلبه شدن او را از زبان خادم جهانگیر خان نقل کردند و فرمودند:
خادم جهانگیر خان مى‏گفت: روزى به یک عروسى دعوت شده بودیم، در یکى از اتاق‏ها عده ‏اى ساز مى‏زدند؛ جهانگیرخان گفت: بروید و به تار زن بگویید: سیم پنجم تارت «کوک» نیست.
وقتى تار زن این حرف را شنید گفت: مگر جهانگیرخان این‏جاست؟!
یعنى تنها کسى که مى‏توانست با این دقت متوجه شود، جهانگیرخان بوده ولى با این همه مهارت همه را کنار گذاشت و توبه کرد. و در مسیر علم و معنویت به مقاماتى دست یافت.

توصیه به تحصیل

مى‏فرمودند: ادامه تحصیل بدهید تا بتوانید گوشه‏اى از دین اسلام را بگیرید. که براى از بین بردن اسلام بسیار دسیسه‏ چینى مى‏کنند، و بلند همّت باشید و همیشه آقایتان امام زمان علیه ‏السلام را بالا سرتان داشته باشید

آقاى طیّاره مى‏فرمودند:
اگر طلبه دو چیز داشته باشد خداوند به او کمک مى‏کند و باید این دو چیز را حتماً دارا باشد: یکى اخلاق خوب و دوم سخى الطبع باشد. با مردم با اخلاق خوش رفتار کنید.

یکى از طلب ه‏ها هنگام تبلیغ به روستایى رفت. هنوز وارد روستا نشده بود که کدخداى ده به او مى‏گوید:
ما کسى را نمى‏خواهیم، برگرد! در همین هنگام طلبه صورت کدخدا را مى‏بوسد و باخوش رفتارى تمام مى‏گوید: باشد بر مى‏گردم. کدخدا از اخلاق خوب او خوشش مى‏آید و او را نگه مى‏دارد.

سعى کنید مشکلات مردم را رفع کنید! اگر کسى نزد شما آمد و از دیگرى گله و شکایتى کرد بگویید: این طور که تو مى‏گویى نیست. سعى کنید کینه ‏ها و کدورت‏ها را رفع کنید و دل‏ها را بهم نزدیک نمایید.


آداب زیارت

سؤال شد: آیا در ایامى مثل تولد حضرت رضا علیه ‏السلام و یا اعیاد دیگر که حرم شلوغ است جایز است که به مشهد برویم یا وقت دیگرى برویم؟

ایشان فرمودند:
جاى خلوت هم پیدا مى‏شود و اطراف حرم حضرت که خلوت هست به زیارت بپردازید. شخصى از بزرگى پرسید:
اگر به علت شلوغى وارد حرم نشدم چه کنم؟
فرمود: همه رواق‏ها و همه جایش حرم است. ائمه علیهم ‏السلام ، حیات و ممات ندارند و همیشه زنده ‏اند و در همه جا هستند.
سپس سؤال شد: از حضرت چه بخواهیم؟
فرمودند: شکر کنید که به شما توفیق زیارت دادند و خودشان بهتر مى‏دانند چه چیزى بدهند و فقط زیارت بخوانید.

بعد فرمودند: «طُوبى لِمَنْ لا یَشْغَلُه ما تَراه عَیْناه» سعى کنید خودتان را مشغول چیزهاى دیگر نکنید و در بازار و بین راه توقف نداشته باشید. چون آن‏ها در دل رسوخ مى‏کند و قلب را مشغول مى‏سازد.

همان‏گونه که انسان هر بار چراغش را نفت مى‏کند باید هر چند یک بار به زیارت امام رضا علیه ‏السلام برود.


زیارت قبور تخت فولاد

سفارش مى‏کردند: زیاد به تخت فولاد بروید و سه نفر را معرفى کردند که حتماً قبور آنها را زیارت کنید که عبارت بودند از:
«آقا میرمحمد صادق تخت فولادى» ، «آخوند کاشى» و «مرحوم شمس آبادى» و همچنین سفارش مى‏کردند وقتى به شهرضا مى‏روید به زیارت «امام‏زاده شاهرضا» رفته و سر قبر « شیخ کرمانى» بروید! ایشان از شیخ کرمانى بسیار تمجید و او را به بزرگى یاد مى‏کردند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد